شنبه، دی ۵

بخش ترفند ها و کدهای مخفی موبایل ( مخصوص همراه اول )

بررسی خدمات رایگان همراه اول ، تلفن ثابت و فعال سازی آنها.از بخش ترفند ها و کدهای مخفی موبایل


همان طور که اطلاع دارید ، شرکت مخابرات ایران ، خدمات رایگان متنوعی را برای کاربران تلفن های ثابت در نظر گرفته است. اما بسیاری از مردم از این خدمات و نحوه فعال سازی آنها بی خبرند. در این مقاله قصد داریم تمامی این خدمات را معرفی کرده و کدهای فعال سازی هر یک را معرفی کنیم. این خدمات عبارتند از : انتقال مكالمه ، انتظار مكالمه ، شماره‌گیری سریع ، مكالمه از خط اشغال به خطوط دیگر ، سرویس بیدار باش ، سرویس نمایشگر شماره CALLERID و دایورت بعد از 5 زنگ.



1- انتقال مكالمه یا دایورت کردن ( CALL DIVERTING ) :

با این سرویس می‌توانید هنگامی كه با تلفن شما تماس گرفته می‌شود مكالمه را به یك خط دیگر ثابت یا همراه منتقل كنید و عمل دایورت کردن را انجام دهید. این سرویس با هر دستگاه تلفن دكمه‌ای مجهز به سیستم تن انجام شدنی است.برای این کار شما باید کد زیر را در دستگاه تلفن وارد کنید:

# شماره مورد نظر*21*

بعد از زدن این کد صدایی که میشنوید فرق خواهد کرد ، این یعنی اینکه خط شما دایورت شده است.

برای غیر فعال کردن پس از قطع و وصل مجدد گوشی (در این حالت باز همان صدای مخصوص شنیده میشود) عدد #21# را وارد کنید.در صورتی که مجدد صدای بوق مخصوص را شنیدید ، گوشی را قطع کرده و مجدد وصل کنید. در این حالت خط شما کاملا از حالت دایورت خارج شده است.



2- سرویس انتظار مكالمه یا پشت خطی ( CALL WAITING ) :

هنگام مكالمه شخص دیگری به شما تلفن می‌زند صدای بوق ضعیفی به گوشتان می‌رسد و شما را آگاه می‌كند شما می‌توانید با كمك این سرویس مكالمه اول خود را موقتاً قطع و با نفر دوم مکالمه كنید پس از خاتمه ی مكالمه یا در حین مكالمه می‌توانید مجدداً با شخص اول به صحبت خود ادامه دهید.

برای استفاده از این سرویس شما باید بهنگام شنیدن صدای بوق ضعیف با فشار دادن دکمه "FLASH" در تلفنهای دیجیتال و با "قطع و وصل کردن" در تلفنهای آنالوگ با شخص دوم تماس برقرار کنید.

برای بازگشت به گفتگوی اول میتوانید همین کار را تکرار کنید.



3- شماره‌گیری سریع ( SPEED DEALING ):

برای اجتناب از وقوع اشتباه در شماره‌گیری و صرفه جویی در وقت با دادن شماره های دو رقمی به حافظه مخابرات میتوانید از این سیستم بهره ببرید. این سرویس با هر دستگاه تلفن دكمه‌ای مجهز به سیستم تن انجام شدنی است.

برای استفاده از این امکان باید دستور زیر رو بکار ببرید :

برای ایجاد کد دو رقمی :

# شماره مورد نظر* کد دو رقمی *51*

بعد از وارد کردن این دستور حالا شما می توانید بعد از برداشتن گوشی با زدن کد دو رقمی** شماره ای رو که قبلا به آن داده اید را شماره گیری کنید.برای حذف یک شماره از یک کد دو رقمی و تغییر آن میتوانید از دستور زیر استفاده کنید :

# کد دو رقمی *51*

برای غیر فعال کردن همه این کدهای دو رقمی باید از کد #55# استفاده کنید.



4- انتقال مكالمه از خط اشغال به خطوط دیگر ( CALL FORWARDING) :

برای این كه تماس گیرندگان با بوق اشغال مواجه نشوند ، می‌توانید یك یا چند شماره تلفن خود را به مركز تلفن مربوط اعلام كنید كه در صورت اشغال بودن هر یك از شماره‌ها ارتباط به طور خودكار به شماره‌های بعدی منتقل شود.این سرویس با هر دستگاه تلفن دكمه‌ای مجهز به سیستم تن انجام شدنی است.برای استفاده از این حالت باید بعد از برداشتن گوشی کد #43* را بزنید .برای غیر فعال کردن این حالت باید کد #43# را وارد کنید.



5- سرویس بیدار باش :

با اشتراك این سرویس زنگ تلفن در ساعت مشخص شده به صدا در می‌آید .این سرویس با هر دستگاه تلفن دكمه‌ای مجهز به سیستم تن قابل انجام می باشد .برای استفاده از این حالت باید از روش زیر استفاده کنید:ابتدا *55* رو بزنید بعد به ترتیب ساعت و دقیقه را وارد کنید و در آخر # را بزنید.

مثلا میخواهیم در ساعت 14:38 تلفن زنگ بزند ، این کد را میزنیم :

1438#*55*

برای غیر فعال کردن این سرویس باید کد #55# را وارد کنید.



6- سرویس نمایشگر شماره CALLERID :

در این سرویس شما کافی است یک دستگاه شماره انداز یا یک تلفن مجهز به نمایشگر شماره تلفن را خریداری کنید و با استفاده از آن میتوانید شماره را دریافت کنید. این سرویس نیازی به کد فعال سازی ندارد.



7- دایورت بعد از 5 زنگ :

با استفاده از این سرویس شما میتوانید کاری کنید تا بعد از 4 بار زنگ خوردن گوشی و جواب ندادن به گوشی در زنگ 5 ام تلفن روی شماره ی دیگری دایورت شود.برای استفاده از این سرویس شما باید از کد زیر استفاده کنید:

# شماره مورد نظر*65*

طبق معمول برای غیر فعال کردن این امکان باید کد #65# رو وارد کنید.

گفتگوی جنجالی با مهدی فخیم زاده

گفتگوی جنجالی با مهدی فخیم زاده/ از ماجرای صدف طاهریان تا مافیای اکران فیلم ها :

 

WallPaper 1

WallPaper

 


 

یک سخنرانی زیبا از آنتونی رابینز

سخنرانی آنتونی رابینز :

 

آنتونی رابینز

شعری از فریدون فرخزاد ....!!!!

فریدون فرخزاد ( شب بود بیابان بود زمستان بود ...!!)

 

سایه سخن میگوید (( هوشنگ ابتهاج ))

هوشنگ ابتهاج با نام مستعار ه ((( سایه ))) :

 

احمد شاملو ..... کلام آخر ..!

کلام آخر ... !

 

سایه خیال ( هنرمندی ه شادروان حسین پناهی )

سایه خیال :

نسخه کامل فیلم سایه خیال با نقش آفرینی ه هنرمند ه جاودان ایران زمین حسین پناهی ه عزیز ... اگر از دوستداران این هنرمندانید توصیه میکنم این فیلم رو در فرصتی مناسب مجدد تماشا کنید یا اگر هنوز تماشا نکرده اید حتما این اثر هنری رو مشاهده کنید ... میدونم که لذت میبرید
 

حسین پناهی :

 
 
 

 

 

 
 

پشت این دیوار چه خبر است ؟؟ آیا من رو بخاطر دارید ؟؟

هیچی

آجر...یه آجر دیگه...الان که نگاه می کنم می بینم دور خودم یه حصار بزرگ کشیدم و نشستم وسطش نه کسی رو می بینم..نه حس می کنم..اینجا آخر خط نیست..نه نیست اما آخر تنهایی چرا.. !

دلم لک زده برای هوای بیرون آجرا برای ادما برای تو..تو که با کمال میل چیده شدن این اجرارو تماشا کردی...

گاهی سرم رو از پشت دیوار بالا میارم و شروع می کنم تند تند با داد حرف زدن اما می بینم آدما گیج و منگ بهم نگاه می کنن چند روز دیگه ام همین اتفاق می افته تا اینکه می فهمم پشت این دیوار حرف زدن رو فراموش کردم شایدم پرت شدم به یه زمان و مکان دیگه به یه دنیای دیگه با زبان تازه ای که من بلد نبودم...

پس تو بین اونا چی کار می کردی زبون اونارو چرا بلدی؟یا بهتر بگم زبون من رو چرا بلد نیستی؟

زیادی دست و پا زدن معنی نداره...میشینم سر جام و پشت دیوار آروم تو خودم فرو میرم و سعی می کنم فقط لبخند بزنم به تماشاگر گذر ایام باشم ... تنها کاریه که تو این وضعیت از دست ام بر میآد

کرگردن ها هم عاشق می شوند ... ( روایتی کوتاه وخواندنی )

کرگردن ها هم عاشق می شوند ... !

کرگردن گفت : نه امکانه ندارد ، کرگدن ها نمی توانند با کسی دوست شوند.دم جنبانک گفت : اما پشت تو می خارد ، لای چینهای پوستت پر از حشره های ریز است یکی باید پشت تو را بخاراند . یکی باید حشره های تو رو بردارد .کرگدن گفت :اما من نمی توانم با کسی دوست شوم پوست من خیلی کلفت است همه به من می گویند پوست کلفت... 

دم جنبانک گفت : اما دوست عزیز دوست داشتن به قلب مربوط میشود نه ، به پوست.کرگدن گفت : من که قلب ندارم من فقط پوست دارم .دم جنبانک گفت : این امکان ندارد همه قلب دارند .
کرگدن گفت : کو ، کجاست ؟ من که قلب خودم را نمی بینم .دم جنبانک گفت : خوب چون از قلبت استفاده نمی کنی قلبت را نمی بینی ، ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یه قلب نازک داری .کرگدن گفت : نه من قلب نازک ندارم ، من حتما یه قلب کلفت دارم .  

دم جنبانک گفت : نه تو حتما یه قلب نازک داری چون بجای اینکه دم جنبانک را بترسانی بجای اینکه لگدش کنی بجای اینکه دهن گشاد و گنده ات را باز کنی و آن را بخوری داری با آن حرف می زنی . کرگدن گفت : خوب این یعنی چی ؟دم جنبانک گفت : وقتی یه کرگدن پوست کلفت یک قلب نازک دارد یعنی چی ؟ یعنی اینکه می تواند دوست داشته باشد یعنی می تواند عاشق شود .کرگدن گفت : اینها که میگی یعنی چی؟دم جنبانک گفت : یعنی .... بزار روی پوست کلفت و قشنگت بنشینم ..... بگذار... 

کرگدن چیزی نگفت یعنی داشت دنبال یه جمله مناسب می گشت . فکر کرد بهتر است همان جمله اولش را بگوید .اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتت را می خاراند . داشت حشره های ریز لای چین پوستش را بر می داشت .کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید ... اما نمی دانست از چی خوشش می آید!کرگدن گفت :اسم این دوست داشتن است ؟ اسم اینکه من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری ؟ 
دم جنبانک گفت : نه اسم این نیاز است من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت بر طرف می شود احساس خوبی داری یعنی احساس رضایت میکنی اما دوست داشتن از این مهمتر است .کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید . 

روزها گذشت روزها ، هفته ها ، و ماه ها و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست هر روز پشتش را می خاراند و حشره های کوچک و مزاحم را از لای پوستش کلفتش بر می داشت و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت .یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت :به نظر تو این موضوع که کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های مزاحمش را می خورد احساس خوبی دارد برای یک کرگدن کافی است ؟ 

دم جنبانک گفت : نه کافی نیست .کرگدن گفت : درست است کافی نیست . چون من حس میکنم چیزهای دیگری هم دوست دارم راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم .... 
دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد چرخی زد و آواز خواند جلوی چشمهای کرگدن ، کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد ...... اما سیر نشد .کرگدن می خواست همین طور تماشا کند . کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگترین صحنه دنیاست و این دم جنبانک قشنگترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخترین کرگدن توی دنیا . وقتی که کرگدن به اینجا رسید احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد ! 

کرگدن ترسید و گفت : دم جنبانک ، دم جنبانک عزیزم من قلبم را دیدم همان قلب نازکم را که می گفتی ! اما قلبم از چشمم افتاد حالا چه کنم ؟دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید . آمد و روی سر او نشست و گفت : غصه نخور دوست عزیز ، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری .کرگدن گفت : راستی اینکه کرگدن دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و ، وقتی تماشایش می کند قلبش از چشمش می افتد یعنی چی ؟ 

دم جنبانک چرخی زد و گفت : یعنی اینکه کرگردن ها هم عاشق می شوند ! کرگدن گفت عاشق یعنی چی ؟دم جنبانک گفت : یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکند .کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید ، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند ، باز پرواز کند ، و باز او تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتند .کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد یک روز حتما قلبش تمام می شود . 

آن وقت لبخند زد و با خودش گفت : من که اصلا قلب نداشتم حالا که دم جنبانک به من قلب داد چه عیبی دارد ؟ بگذار تمام قلبم را برای او از چشمهایم بریزم ....

فرق عشق با ادواج در نظر استاد ( روایت )

فرق عشق با ادواج

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی...


شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. 


استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.


استاد گفت: عشق یعنی همین...!


شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟ 


استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی...

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .


استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم .


استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!


و این است فرق عشق و ازدواج ...

بیش از اینها میتوان خاموش ماند ( شعر نو )

بیش از اینها میتوان خاموش ماند ... !

 
بیش از اینها ، آه ، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند

میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت  


خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ ، بر قالی
در خطی موهوم ، بر دیوار 


میتوان با پنجه های خشک
پرده را یکسو کشید و دید
در میان کوچه باران تند میبارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش 


ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسوده ای میدان خالی را
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید

می توان بر جای باقی ماند 

در کنار پرده ، اما کور ، اما کر
میتوان فریاد زد
با صدائی سخت کاذب ، سخت بیگانه
" دوست میدارم " 


میتوان در بازوان چیرهء یک مرد
ماده ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفرهء چرمین
با دو پستان درشت سخت 


میتوان در بستر یک مست ، یک دیوانه ، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را 


میتوان تنها به حل جدولی پرداخت
میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده ، آری پنج یا شش حرف

میتوان یک عمر زانو زد  

با سری افکنده ، در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکه ای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجره های مسجدی پوسید 


چون زیارتنامه خوانی پیر
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهء قهرش 


دکمهء بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید

میتوان زیبائی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری  


در ته صندوق مخفی کرد
میتوان در قاب خالی ماندهء یک روز
نقش یک محکوم ، یا مغلوب ، یا مصلوب را آویخت
میتوان باصورتک ها رخنهء دیوار را پوشاند 


میتوان با نقشهای پوچ تر آمیخت
میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت 


با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

وصیت نامه من

وصیت نامه

بعد مرگم نه به خود زحــمت بسیار دهید
نه به من بر سـر گور و کفن آزار دهید   


نه پی گورکن و قاری و غسال رویـــد
نه پی سنگ لحد پــول به حجار دهید   



به که هر عضو مرا از پس مرگــم به کسی
که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید  

 
این دو چشمان قوی را به فلان چشــم‌چران
که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید   


وین زبان را که خداوند زبان‌بـازی بود
به فلان هوچی رند از پی گفتـار دهید  

 
کله‌ام را که همه عمـــر پر از گچ بوده‌است
پاک تحویل علی اصغر گچکار دهیــد   


وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیـــاه
به فـــلان سنگ‌تراش سر بازار دهید 

  
چانه‌ام را به فلان زن که پی وراجی است
معده‌ام را به فلان مرد شکمخوار دهید   


در سر سفره خورَد فاطمـه، بی‌دندان، غم
به که دندان مرا نیز بــدان یار دهید